بنا بر این ، انسان موجودی غیر از عالم نیست که خلقت او علّتی جداگانه بخواهد بلکه او نیز جزئی از این پیکرواحد است. لکن نسبت او به کلّ عالم مثل نسبت مغز است به بدن و بلکه بالاتر مثل نسبت روح است به بدن.
خدا چرا انسان را آفرید؟
اوّلاً خدا یک موجود بیش نیافریده است و آن عالم هستی است. جدا انگاری اجزاء عالم ناشی از محدود نگری ما انسانها است و الّا کلّ عالم خلقت یک پیکر واحد بیش نیست. و این مطلبی است که تنها اولوالالباب (صاحبان خرد ناب ) به حقیقت آن نائل می شوند. « الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ . ـــــــ همانها که خدا را در حال ایستاده و نشسته ، و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد مىکنند؛ و در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند؛ (و مىگویند:) بار الها! تو این را بیهوده نیافریدهاى! منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار. » (آلعمران:191) اینها زمانی که شروع به تفکّر می کنند با کثرتها ( السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ) مواجه می شوند ولی آنگاه که به عمق حقیقت رسیدند می یابند که کلّ عالم ، یک پیکر بیش نیست لذا هیچگاه نمی گویند:« رَبَّنا ما خَلَقْتَ هولاء باطِلاً ــــ بار الها! تو اینها را بیهوده نیافریدهاى.» بلکه می گویند: « رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً ـــــ بار الها! تو این را بیهوده نیافریدهاى. »
بنا بر این ، انسان موجودی غیر از عالم نیست که خلقت او علّتی جداگانه بخواهد بلکه او نیز جزئی از این پیکر واحد است. لکن نسبت او به کلّ عالم مثل نسبت مغز است به بدن و بلکه بالاتر مثل نسبت روح است به بدن.
ثانیاً گفته شد که خدا به خاطر کمال محض بودن است که می آفریند. و کمالات خدا همانهاست که اسماء و صفات الهی گفته می شوند. و یکی از این اسماء مقدّسه ، اسم شریف « الموجود » است. لذا در ادعیّه داریم : « ... یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا فَرْدُ یَا صَمَدُ یَا حَیُّ یَا مَوْجُود ... » (بحارالأنوار ،ج83 ،ص314 ) و نیز آمده است « ... یَا حَمِیدُ یَا مَجِیدُ یَا مَعْبُودُ یَا مَوْجُودُ ... » (بحارالأنوار ، ج 88 ،ص51 ) از اینرو حکما و عرفا گفته اند کلّ پیکر واحد هستی ظهور اسم الموجود است ؛ و همانطور که همه ی کمالات وجودی مثل علم ، قدرت ، حیات ، خالقیّت و ... مستتر در وجود و در ضمن آن هستند ، اجزاء عالم خلقت نیز مظاهر این اسمهای حضرت حق تعالی می باشند. و در این میان انسان مظهر کاملترین اسم خدا یعنی اسم جامع الله است لذا او خلیفةالله یعنی مظهر اسم الله خوانده شد که تمامی اسماء در او جمع شده اند.« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ـــ و همه ی اسماء را به آدم تعلیم داد جمیعاً » (البقرة:31) . پس اگر انسان خلق نمی شد اسم الله ظهوری نداشت ؛ و محال است که اسماء و کمالات خدا بی مظهر بمانند چرا که یکی از اسماء او « الظاهر » است که به حکم این اسم ، تمام اسماء او مظهر می طلبند. پس خدا انسان را آفرید چون الله است ؛ چون اسمی دارد که جامع جمیع اسماء می باشد و انسان ظهور این اسم جامع است.
3ـ اگر خدا انسان را خلق نمی کرد چه می شد؟
گفته شده که خلقت اقتضاء ذات خداست ؛ لذا فرض خدایی که خلق نکند ، فرضی متناقض و خود انکارگر است. همچنین گفته شد که فرض هر گونه تغییر در عالم مساوی است با تغییر در علّت تامّه ی آن که همانا خداوند متعال باشد ؛ و این امری است ذاتاً محال. بنا بر این ، خدا از ازل مخلوق داشته و تا ابد مخلوق خواهد داشت ؛ و قیامت نیز آخر عالم فعلی ماست نه آخر اصل عالم مادّه ؛ لذا در روایات نیز تصریح شده که قبل از این عالم ، عالمها بوده و بعد از این عالم نیز عالمها خواهد بود.
4ـ خدا چرا بهشت و جهنّم را آفرید؟
اوّلاً طبق آنچه پیشتر گفته شد ، هر چه آفریده شده اقتضاء ذات خدا بوده و فرض نبودشان مساوی با فرض نبود خدای ظاهر است ؛ و خدایی که ظهور نداشته باشد ، خدا نیست ؛ چون ظهور از صفات وجود و به تعبیر حکما مساوق با وجوداست و آنچه ظاهر نباشد موجود نیست.
ثانیاً بهشت چیزی جز صورت باطنی ذات و صفات و اعمال اهل بهشت نیست و جهنّم چیزی جز صورت باطنی ذات و صفات و اعمال اهل جهنّم نمی باشد. به تعبیر مشهور ، بهشت و جهنّم ، تجسّم اعتقادات و اخلاقیّات و اعمال اختیاری انسانها می باشند. پس وجود بهشت و جهنّم ، لازمه ی وجود انسان مختار و معلول وجود و اختیار اویند ؛ و وجود انسان مختار بدون این دو معنی ندارد.